خونه آقا جون
بعد رسیدن ما وطابق معمول همیشه آقا جون یه گوسفند سر بریدن با این تفاوت که این اولین باری بود که این صحنه رو از نزدیک می دیدین...گوسفند قربان سال گذشته شما شاهد سر بریدنش نبودین آقا جون به شما یاد داده بود که رو شکمت بزنی و بگی"زگه...زگه"شما هم می گفنی"جه گه...جه گه" هر وقت که آقا جونو می دیدی اینکار رو تکرار می کردی آقا جون هم کلی خوشحال می شد حالا هم که برگشتیم هر شب زنگ می زنه که با هات حرف بزنه... جالبه خاله مهتاب و شهلا جونم زنگ می زنن میگن می خوان با شما صحبت کنن من به کل فراموش کردن شب هم که بابا جون کباب کردن شما هم تو حیاط کلی دویدی...و نزدیک بابا می شدی و منشستی کمی که خستگیت در می...
نویسنده :
پرنیان
9:28